چگونه از تو بگویم و از تو بسرایم که هرکس تو را شناخت دگرگون شد و هر کس خواست پیدا بشود در تو گم شد و به همه چیز دست یافت و غبار افسردگی از چهره اش زدوده شد.
تو مرکز همه ی خوبی ها، معنای حقیقی بهاری ، گل ، زیبای اش را از تو وام گرفته است. برای با تو بودن باید از بودن گذشت و به شدن اندیشید چقدر برای با تو بودن دلتنگم.
خورشید جمالت تاکی در کسوف غیبت ماندنی است؟ ای مبدأ محبت و مقصد عشق.
هفــــت وادی عشـــق در یک گــام عاشـقان درآستین تـوست .... در وجود نازنـیـنـت تمــام و کــمال آفرینـش متبلور است.
نویسنده » طُرفه » ساعت 9:59 صبح روز یکشنبه 87 اردیبهشت 1
ا جان......
به خدا دلتنگم............به خدا دلتنگی مرگ تدریجیه..........آقا چشمای بارونی من با این اشکا پاک نمی شه.....میدونی با چی پاک و خدایی می شه...........چشمای من منتظر و در آرزوی دیدار تو هستند چشمای من به عشق جمکرانت اشک می ریزند دلم به حال دلم می سوزه...........این ورزا آقا همه دارن میان جمکران...........به خدا منم دلم می خواد بیام.............منو بطلب........می خوامم بیام جمکران اونجا دستامو به طرف آسمون خدا دراز کنم فرجتو بخوام ....می خوام چشمای من اون کنبد فیروزه ایتو زیارت کنن.......می خوام خوب به این تن خاکیم برگردم............مولا دریاب....
نویسنده » طُرفه » ساعت 3:57 عصر روز شنبه 87 فروردین 31